مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمى حاج شیخ محمد فاضل لنکرانى «مدظله العالى»ـ که از نام آورترین مردان علم و ایمان و عمل و از مراجع تقلید جهان تشیع بود ـ در سال 1310 دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت آیت الله فاضل لنکرانى نه تنها یک روحانى جلیل القدر، که اساساً از محترم ترین بزرگان و اساتید حوزه علمیه قم به شمار مى رفت. آن بزرگ مرد که از مهاجران قفقاز بود و سال ها در مشهد مقدس و حوزه علمیه زنجان به تحصیل و تدریس اشتغال داشت، یک سال بعد از آن که حوزه علمیه قم به دست تواناى حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى رحمة الله علیه تأسیس شد وارد قم و حوزه علمیه مقدسه آن گردید. در همان اوان با یکى از خاندان هاى اصیل وصلت کرد و از این وصلت، فرزندانى نیکوتبار به وجود آمدند و بدینسان، استاد عزیز ما، حضرت آیت الله العظمى حاج شیخ محمد فاضل لنکرانى «مدظله العالى»، که چهارمین فرزند آن خاندان و تنها فرزند روحانى پدر به شمار مى رود در خانواده علم و تقوى و روحانیت تولد یافت.
استاد از همان سال هاى کودکى، سخت تحت تأثیر جاذبه معنویت پدر قرار گرفته و دلباخته راه او شد و در آن عوالم پاک و بى آلایش کودکى تصمیم گرفت راه و روش زندگى پدر را سرمشق خود قرار دهد و به عالم روحانیت بپیوندد.
پس به محض آنکه دوره شش ساله تحصیل ابتدایى را به پایان برد، با آنکه در رشته تحصیلات جدید رشد و توفیق بسیار به دست آورده و هوش و استعداد فراوان بروز داده بود، یکباره از ادامه تحصیل در مدارس جدید چشم پوشیده به جامعه طلاب علوم دینى پیوست.
در آن زمان درست 13 سال از عمرش مى گذشت، اما یک دنیا شور و علاقه به راهى که در پیش گرفته بود، در دلش شعله مى کشید. علاوه بر تمام جاذبه هایى که دنیاى ساده و بى آلایش و در عین حال سرشار از عمق و معنویت طلبگى برایش به همراه داشت، عامل دیگرى نیز که دست سرنوشت در کنارش قرار داد و باعث شد تا نوجوان پرشور، راه خود را با عشق و علاقه بیشترى ادامه دهد، آن بود که یکى از دوستان بسیار عزیز دوران تحصیلات ابتدایى که با او سابقه دوستى و ارتباط معنوى و عاطفى داشت ـ مرحوم آیت الله حاج سیّد مصطفى خمینى فرزند ارشد امام راحل(قدس سره) در اینجا نیز درست در کنار او قرار گرفت و آنها به عنوان دو رفیق شفیق و دو همراه و همقدم وفادار، این راه صعب و طولانى و در عین حال شیرین و دل انگیز را با هم ادامه دادند. به قول خود استاد: «وجود این دوست عزیز در شدت علاقه ما به راهى که در پیش گرفته بودیم، نقش مهمى داشت. و از همان اوان به کمک یکدیگر و به عنوان دو هم مباحثه مشغول تحصیل شدیم.»
از آنجا که عشق، راهنماى استاد، و شور و علاقه، چراغ راهش بود، تحصیلات دینى او با سرعتى بسیار پیش مى رفت، به طورى که دوره هاى ادبیات و سطوح را که معمولا طلّاب دیگر در مدت 8 یا 9 سال به پایان مى بردند، وى تنها در مدت 6 سال سپرى کرد; از این رو هنگامى که درست 19 سال از سنین عمر را پشت سر نهاده بود، وارد آخرین مرحله تحصیلات حوزه اى یعنى درس خارج گردید.
وقتى این جوان 19 ساله در درس خارج، آن هم درس خارج مرحوم آیت الله العظمى بروجردى که بسیار سنگین و در سطح بالایى بود، شرکت مى کرد، مى توان گفت که جوان ترین شاگرد آن جلسات بود; از این رو قیافه جوان او در میان سایرین سخت جلب توجه مى کرد، به طورى که چه بسا کسانى هم بودند که به خاطر همین سن و سال کم، تصور مى کردند شاید او اصلا قادر به درک و فهم مطالب مطروحه در آن جلسات نباشد. اما چنین تصوّرى نمى توانست جز یک برداشت پوچ و واهى چیز دیگرى باشد; به ویژه آنکه استاد عزیز امروز و طلبه جوان و پرشور آن روز، هر درسى را که در محضر آیت الله بروجردى مطرح مى شد، همان روز به زبان عربى مى نوشت و این نشان مى داد که نه تنها درس را درک کرده است بلکه به مفاهیم آن تسلط و احاطه هم پیدا نموده است، به طورى که چندى بعد، روزى که مرحوم آیت الله بروجردى در منزل پدرى استاد، همان نوشته ها را ملاحظه کرده بودند، خطاب به پدر بزرگوار آیت الله فاضل فرموده بودند: «هیچ فکر نمى کردم که وى این سن و سال اندک بتواند به این خوبى به تمام رموز و خصوصیات درس ها آشنا بشود و خصوصاً آنها را در قالب عباراتى جالب توجه از نظر تفهیم و تفهّم و آن هم به زبان عربى به رشته تحریر در آورد.»
در همان سال ها بود که امام احل و رهبر کبیر انقلاب اسلامى، تدریس یک دوره علم اصول را آغاز کردند و شیفتگان فراوانى گرد شمع وجود ایشان جمع شدند تا از محضر فیض ایشان توشه برگیرند. یکى از از پرشورترین آن افراد حضرت آیت الله العظمى حاج شیخ محمد فاضل لنکرانى «مدظله العالى» بود. استاد، آن روزها ضمن شرکت در درس مرحوم آیت الله بروجردى، در جلسات فیض بخش درس امام راحل نیز شرکت مى کرد، و بدین سان یک دوره اصول کامل از مباحث الفاظ و مباحث عقلیه را در محضر امام راحل فرا گرفت که حدود هفت سال به طول انجامید.
همچنین امام راحل، در کنار درس اصول، یک دوره درس فقه هم از کتاب طهارت آغاز کرده بودند که از همان نخستین روز، استاد در آن جلسات نیز شرکت مى جست و درس فقه امام راحل را نیز با دقت و هوشیارى و تیزبینى خاص خود ضبط و ثبت مى کرد، به طورى که حاصل این نوشته ها به چند جلد کتاب بالغ مى شد.
بدین گونه استاد که عمر پرثمرش را در راه تحصیل علم و تدریس آموخته و اندوخته هاى خود گذرانیده است، در سال هاى جوانى حدود 11 سال در درس مرحوم آیت الله بروجردى و حدود 9 سال نیز مجموعاً در درس هاى فقه و اصول امام خمینى(قدس سره)شرکت داشت و از آن خرمن هاى پرفیض، دامن دامن توشه بر مى چید...
از اینها گذشته، استاد که عشق آموزش علم تمام زندگى اش را سرشار کرده بود، در کنار درس هاى فقه و اصول، چند سال از عمر پرثمرش را نیز در درس هاى فلسفه و حکمت گذرانید. در این رشته استاد او، بزرگ مرد تفسیر، استاد کم نظیر، مرحوم علاّمه طباطبایى بود که وى در محضر پربارش طىّ سال ها، قسمتى از مباحث منظومه سبزوارى و سپس کتاب اسفار ملاّ صدراى شیرازى را تعلیم گرفت. البته در کنار همه اینها در مباحث دیگرى چون بحث هاى مسائل عقیدتى و نیز مباحثى در درس اخلاق شرکت مى کرد و از استادان دیگرى هم به طور پراکنده بهره گیرى و کسب فیض مى نمود.
استاد بر اساس هوش سرشار و کم نظیرى که داشت بسیار زود و به سرعت به درجه اجتهاد رسید. پس از آن همه تحصیل علوم معارف اسلامى، بویژه پس از 11 سال تعلّم مداوم در محضر درس آیت الله بروجردى و 9 سال شرکت عاشقانه در محضر دانشمند پرور و مکتب انسان ساز درس هاى امام خمینى(رحمه الله) وقتى هنوز جوانى 30 ساله بود دیگر به تقلید نیاز نداشت; از این رو اگر در زمان حیات آیت الله بروجردى و سال هاى مرجعیت آن بزرگوار به تقلید از ایشان مى پرداخت، پس از وفات آن پیشواى جهان تشیّع، دیگر به استنباط خود متّکى شد و غوامض امور و رموز مسائل دینى و مذهبى را به اجتهاد خویش از پیش پاى برداشت.
نکته اى دیگر که در زندگى استاد جلب توجه مى کند، این است که از نخستین سال هاى جوانى، همواره تحصیل و تدریس به موازات یکدیگر در زندگى اش جریان داشته است: وى در سال هاى دوم یا سوم تحصیل یعنى در حدود 15 - 16 سالگى، ضمن آن که خود به عنوان شاگردى مشتاق و جوینده در محضر درس بزرگان حاضر مى شد، در عین حال به موازات آن به عنوان مدرّسى پرشور و پوینده، جلسات درس تشکیل مى داد و به تعلیم گروه هایى از طالبان علم مى پرداخت.
جلسات درس استاد، از همان آغاز، جلساتى گرم و شوق انگیز بود و عده بسیارى از رهروان طریق علم و ایمان، در آن جلسات شرکت مى کردند، و جالب آنکه غالباً در این جلسات، کسانى سراپاگوش به درس هایش دل مى سپردند که همگى از لحاظ سن و سال بزرگتر از استاد خود بودند; استادى بسیار جوان که وقتى در برابر شاگردانش ظاهر مى شد، براى تماشاگرى که از دور شاهد صحنه بود، باور کردنى به نظر نمى رسید که این دانشمند جوان، آن همه افراد سالمندتر از خود را تعلیم مى دهد و از گوهرهاى نهفته در سینه شعله ور و سوزان خویش به آنان بهره مى رساند.
در آن سال هاى 15 - 16 سالگى عدّه شاگردانش غالباً به 70 - 80 نفر مى رسید و هنگامى که به 19 سالگى رسید، دیگر جلسات درسش آن قدر گسترش یافته بود که بیشتر اوقات صدها نفر در محضر درس وى حاضر مى شدند، تا جایى که وقتى به تدریس کفایة الاصول (آخرین کتاب سطح عالى و دشوارترین کتاب آن دوره) مى پرداخت) قریب 600 - 700 نفر پاى درسش مى نشستند و چون مطالب آن جلسات بر روى نوار ضبط مى شد، هنوز هم آن نوارها مورد مراجعه طلّاب جوان و کفایه خوان است و بالاخره هم اکنون قریب 25 سال است که استاد به تدریس خارج اشتغال دارد و گروه کثیرى از فضلا که غالباً مردانى عالم و آگاه و داراى تحقیقات و تألیفاتى هستند و به نوبه خود به تدریس عدّه زیادى اشتغال دارند، در جلسات درس خارج استاد شرکت مى کنند و از چشمه جوشان علوم و فضایل وى سیراب مى گردند.
یه آدم تنها که دنبال هدف زندگیش می گرده. انقدر تنها که بعضی وقتا مجبور می شه بانوشته هاش خلوت کنه. توی جاده خیال قدم بزنه و موسیقی گوش کنه و بعضی وقتا حرفاشو توی وبلاگش بنویسه.