امید
داستان
دسته ای از قورباغه ها از مکانی می گذشتند. در سر راهشان گودالی عمیق بود . دو نفر از آنها داخل گودال افتادن اما نه ته گودال بلکه لبه پایینی گودال . هر دو شروع کردن به جست و خیز و تلاش برای بیرون آمدن . اما فاصله تا لبه بالایی زیاد بود . قورباغه های دیگر دور گودال جمع شدند. دو قورباغه با جست و خیزهای زیاد سعی بیرون آمدن داشتن اما فایده ای نداشت. قورباغه های دیگر هم از بالا اونا را از تلاش بیهوده منصرف می کردن و می گفتند: امکان نداره که بتونین بیرون بیاین. ارتفاع خیلی زیاده و ازین حرفا.
دو تا قورباغه همچنان تلاش می کردن و قورباغه های دیگه از بالا اون ها رو از تلاش منصرف می کردن. یکی از قورباغه ها کم کم پرشش کم شد و نا امید ته گودال افتاد و مرد اما قورباغه دیگه نا امید نمی شد و هر چه بقیه داد و فریاد می کردن که تلاش فایده نداره و این چند ساعت آخر عمرت رو راحت باش واستراحت کن، تلاش قورباغه بیشتر می شد. اینقدر تلاش کرد و پرش زد تا تونست از گودال بیرون بیاد. قورباغه ها دورش جمع شدند و گفتند چطور تونستی از اون ارتفاع بلند بیرون بیای.
قورباغه فقط با زبان لال ها(ایما و ارشاره) از تشویق اون ها تشکر کرد.
امید حیات بخشه . همیشه هم اینطور بوده . اگه امید نبود زندگی هم نبود . امیده که انگیزه هر کاری می شه.و دلیلی برای ادامش . ما هم امید داریم . ماهم امیدواریم شبای قدر خدا از سر تقصیراتمون بگذره و ما رو ببخشه.